تحولات لبنان و فلسطین

۱۲ آبان ۱۳۹۵ - ۲۲:۵۸
کد خبر: 471186

مهدی محمدی در یادداشت امروز خود در روزنامه وطن امروز نوشت.

آمریکایی‌ها انگلیسی نمی‌فهمند!

به گزارش قدس آنلاین به نقل از روزنامه وطن امروز، اینکه آمریکا به تعهداتش در برجام عمل نکرده، اکنون مخالفی ندارد. اگر از برخی شیفتگان آمریکا که طمع کرده‌اند در ماه‌های آینده لطفی از سوی خانم کلینتون شامل حال‌شان شود بگذریم، حتی خود آمریکایی‌ها هم نمی‌گویند به همه تعهدات‌شان پایبند بوده‌اند بویژه در حوزه تحریم‌ها، دستورالعمل‌های پرآب و تاب وزارت خزانه‌داری آمریکا جز اینکه هراس از تجارت و معامله با ایران را افزون‌تر کند، حاصل دیگری نداشته است. اگر کار به این ترتیب پیش برود، احتمالا مدتی دیگر سلسله مذاکرات جدیدی لازم خواهد بود تا همین دستورالعمل‌ها را تفسیر و همچون کرسنت، برای برجام هم الحاقیه‌هایی تازه خلق کند!
یکی از معیارها برای داوری درباره دولت آقای روحانی این است که حال که خود نیز قبول دارد آمریکا به عهد خویش پایبند نیست و به آنچه می‌نویسد و می‌گوید عمل نمی‌کند، با این بدعهدی چگونه رفتار خواهد کرد؟ نوع واکنش دولت آقای روحانی در قبال این بدعهدی است که درباره برنامه آینده این دولت و میزان توانایی آن در تحقق منافع ملی به ما اطلاعات معتبری می‌دهد.
تا امروز مقام‌های دولتی در بهترین حالت فقط حرف زده‌اند. اگر به ادبیات آقای رئیس‌جمهور توجه کنیم این حرف‌ها البته نسبت به آمریکا چندان منتقدانه هم نبوده است. در واقع رئیس‌جمهور بیشتر تلاش کرده به جای انتقاد از آمریکا، منتقدان داخلی خود را به کارشکنی در اجرای برجام متهم کند، از سوی دیگر به مردم بگوید اتفاقات شگفت‌انگیز فراوانی رخ داده که آنها به آن بی‌توجهند و قدرش را نمی‌دانند. به‌عنوان نمونه، از خاطرم نمی‌رود رئیس‌جمهور در سخنرانی در جمع مردم اراک چگونه تلاش می‌کرد با حرارت به مستمعانش بفهماند همین که قبلا کشتی‌ها در بنادر ایران پهلو نمی‌گرفته‌اند و حالا می‌گیرند، یک افتخار ملی و ناشی از برجام است(!) و مردم باید برای آن سوت و کف بزنند و هورا بکشند که البته- لااقل در آن جمع- نکشیدند!
مقام‌های دیگر دولت البته منصف‌تر بوده‌اند. از دفاعیات غلاظ و شداد آقای عراقچی دیگر خبری نیست و وزیر محترم امور خارجه هم سعی کرده تا ممکن است در این باره سکوت کند. مقام‌های اقتصادی دولت اما گاه زبان به انتقاد گشوده و از «هیچ»ی سخن گفته‌اند که با برجام دست کشور را گرفته است اما این رویه دوام چندانی نداشته، چرا که تجربه کرده‌اند ممکن است آقای رئیس‌جمهور، جایی- حتی پشت بلندگو- انتقام این صراحت لهجه را از آنها بگیرد.
اینها همه اما چندان مهم نیست. آنچه مهم است این است که استراتژی عملی دولت در مقابل بدعهدی آمریکا بسیار نگران‌کننده است و صرف‌نظر از آنچه آقایان می‌گویند، راهی که در عمل می‌روند، به شکل خطرناکی بازی آمریکا را تکمیل می‌کند و حتی ممکن است دستاوردهای برجام را از هیچ هم عقب‌تر برده و به بخش منفی نمودار منتقل کند.
نخستین اتفاق این است که دولت به بدعهدی‌های آمریکا پاسخ نمی‌دهد؛ نه در مقام حرف و نه در مقام عمل، پس آمریکا راه خود را می‌رود- راهی که رهبر معظم انقلاب اسلامی پیش از توافق حتی جزئیات آن را پیش‌بینی کرده بودند- و بابت خلف وعده‌ها، تهدیدها، بدعهدی‌ها و توطئه‌چینی‌هایش از سوی دولت ایران پاسخی دریافت نمی‌کند. این عدم پاسخ‌دهی به گونه‌های بسیار متفاوتی تفسیر شده و بر دستگاه محاسباتی دشمن اثر گذاشته است. به تعبیر فنی‌تر، آمریکا در حال طی دوران یادگیری خود، به بدترین وجه ممکن است. برخی آن را ناشی از وجود اختلاف درون ایران دانسته‌اند و برخی دیگر ادعا کرده‌اند مطلوبیت برجام برای دولت آقای روحانی تا جایی است که هیچ نقضی را به‌عنوان یک «نقض اساسی» در نظر نخواهد گرفت. در میان آمریکایی‌ها حتی این تفسیر وجود دارد که برای تیم آقای روحانی منافع سیاسی ناشی از برجام و زیرساخت ارتباطی که با آمریکا ایجاد شده بسیار مهم‌تر از نتایج اقتصادی برجام است. حتی این را هم گفته‌اند که دولت آقای روحانی مخالف نیست که رفع کامل تحریم‌ها مشروط به شروطی شود که حاصل آن تضعیف تدریجی نهادهای انقلابی در کشور یا شکل‌دهی به دوقطبی‌های جدید «سازش/ مقاومت» در افکار عمومی باشد. می‌توان به روش‌های مطمئنی ارزیابی کرد که این محاسبات تا چه حد درست یا نادرست است اما در این تردیدی نیست که بی‌پاسخ ماندن بدعهدی‌های آمریکا ذهن غربی‌ها را مملو از اشتباهات محاسباتی جدید درباره ایران کرده است و این اشتباهات می‌تواند در آینده نزدیک برای منافع ملی و امنیت ملی ایران، بسیار گران تمام شود.
مساله دیگر این است که دولت نه تنها به بدعهدی‌های آمریکا پاسخ نمی‌دهد، بلکه درصدد یافتن موضوعات جدید برای مذاکره با آمریکا و همچنین راه‌های تازه برای توافقات تازه و ارتقای روابط با اروپاست بدون اینکه کارنامه آنها در اجرای برجام را به‌عنوان یک ضابطه تنظیم‌کننده در آینده روابط خارجی خود اعمال کند. اکنون دولت با سرعت زیادی در حال حرکت به سمت الگوی نیمه دهه 70 تا نیمه دهه 80 است که در آن مذاکرات با اروپا به طور مستمر درباره طیف وسیعی از موضوعات جریان داشت و عملا اروپا به‌عنوان نماینده و نایب آمریکا پذیرفته شده بود، با این تفاوت که این دفعه آمریکایی‌ها خود نیز وارد میدان شده‌اند و تصور می‌کنند خواهند توانست با فشار بیشتر و بحرانی‌تر کردن وضعیت در منطقه، مذاکرات چندجانبه غیرهسته‌ای
ـ مانند سوریه ـ با ایران را آغاز و بعد بتدریج آن را به مذاکرات دوجانبه بدل کنند. خاطرم هست اوایل دهه 80  وقتی از مذاکره‌کنندگان هسته‌ای آن زمان می‌پرسیدم وقتی غربی‌ها به تعهدات سابق خود عمل نکرده‌اند، چرا پشت سر هم در پی توافقات جدید با آنها هستید پاسخ این بود که «ارتقای روابط» تضمینی ایجاد خواهد کرد که غربی‌ها به تعهدات‌شان هم پایبند باشند اما تجربه تاریخی نشان داد اولا ارتقای روابطی که سود ملت ایران در آن باشد رخ نمی‌دهد، ثانیا هر چه بیشتر در این مذاکرات غرق می‌شویم، انگیزه دولتی‌ها برای واکنش نشان دادن به خلف وعده‌ها و بدعهدی‌های طرف مقابل کاهش پیدا می‌کند. از این حیث، ذهنیت استراتژیک تیم آقای روحانی از توافق پاریس در سال 83 تا برجام در سال 94، هیچ تغییری نکرده است.
اتفاق دیگر- و بدتر- این است که نه تنها دولت به بدعهدی‌های آمریکا پاسخ نمی‌دهد و نه فقط با وجود بدعهدی دشمن باز هم در پی توافقات جدی و جدید با آنهاست، بلکه برای حل مشکلات بر زمین مانده کشور که به «لطف» طرف خارجی، گره زده شده هم، هیچ راه‌حل و ابتکاری که مبتنی بر ظرفیت‌های داخلی باشد ندارد. در واقع دولت هیچ تلاشی نمی‌کند و حتی برنامه‌ای ارائه نمی‌دهد که دشمن را به این نتیجه برساند اگر به تعهداتش عمل نکرد، دست ایران بسته نیست و مشکلات را با اتکا به ابزارها، روش‌ها و نیروهای درونی خود حل خواهد کرد. نبود چنین جایگزین‌هایی دشمن را به این نتیجه می‌رساند که ایران برای رفع نیازهایش ـ مثلا در حوزه بانکی و مبادلات مالی- بالاخره ناچار از پذیرش شروط اضافی و برجام‌های بیشتر است و نیازی به جدیت در عمل به وعده‌ها و تعهدات نیست.
این وضعیت منافع و امنیت ملی ایران را با خسارت‌های جدی و جبران‌ناپذیری مواجه خواهد کرد. مزاج سیاسی دولت آقای روحانی این است که بر مردم خود سخت بگیریم و جناح‌های داخلی را مقصر بدانیم بهتر است تا اینکه خاطر نازک غربی‌ها آزرده شود. این یک تاکتیک سیاسی نیست بلکه بخشی از ایدئولوژی غربگرایانه در کشور است؛ ایدئولوژی‌ای که با ادعای «ایدئولوژی‌زدایی از سیاست خارجی» وارد صحنه شده و اکنون دگم‌های جزم‌اندیشانه خود را به خرج ملت پیگیری می‌کند. تا این ایدئولوژی سرکار است نه رفتار غرب تغییری خواهد کرد و نه امتیاز واقعی عاید کشور خواهد شد. غرب تنها به کسانی احترام می‌گذارد که با زبان خودش با آن حرف بزنند و این زبان هرچه هست انگلیسی با لهجه نیویورکی نیست.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.